از ترسم دیگه از بردن آشغالا طفره میرفتم، بابام میگفت خجالت بکش بچه، ولی من زیر بار نمی رفتم. یادمه بابام یه روزخودش آشغالو برد ولی نمیدو نم چی شد که حالا از پنجره پرتش میکنه بیرون،فکر کنم اونم ترسیده و به روی خودش نمیاره.بابام میگه همکارام نیز این موش هارو تو محله شون دیدند.
تا زمانی که خانه مان را عوض نکرده بودیم قبض تلفن مون بموقع به دستمون می رسید ولی با عوض کردن خونه مون مجبور شدیم تلفن خونه رو هم انتقال بدیم.....
جایگاه آب آشامیدنی ورودی بازار مرمت و بازسازی شد.